حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
اله و بله-چنین و چنان
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

 

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

 

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
بی فکر-لاابالی-بی قید
آی زرشک(آی زکی)

خدا-بسیار زیاد-فراوان

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

 

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

دَم نقد-آماده-حاضر

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
پاکاری-شغل پاکار
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
تعلیمی-عصای کوچک
 

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

 

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

آبِ دندان(حریف ساده)

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

 

خوردنی-غذا-قابل خوردن

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

آتشی شدن-از کوره در رفتن

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
خاله خرسه-دوست نادان

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

بکن نکن-امر و نهی

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

چشم کردن-چشم زدن

ته گرفتن-سوختن غذا

چس خور-آدم خسیس-بخیل

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

چِخی-سگ

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

جرینگ-صدای سکه های پول

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

امن و امان(بدون بیم و هراس)

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

 
ادا اصول-ادا اطوار

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

خوش بنیه-سالم و قوی

حیوونی-نگا. حیوانکی

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

چیز خور شدن-مسموم شدن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

درگذشت-مرگ

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

توالت کردن-آرایش کردن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

چُرت-خواب کوتاه

با کسی بحث و مجادله کردن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
چای کاری-کشت و زرع چای

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

جاکش-پا انداز-دلال محبت

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

اختر شمردن-شب‌بیداری

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

 

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

آب تاختن-پیشاب کردن

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

باجه-جای بلیت فروشی

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
دو دل-مردد-بی تصمیم

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

 

تیر در کردن-تیراندازی کردن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

 

تُف به دهن-حیرت زده

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

 

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

 

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

تعریفی-قابل توجه-عالی

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

چیز فهم-عاقل و فهمیده

برخورد-بهم خوردن-تصادف

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

آبِ سیاه(نیمه کوری)

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

آکَل(آقای کربلایی)

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

آکَل(آقای کربلایی)

خدا داده-دیم کاری

جبهه-میدان جنگ

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

 

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

 

چغل خوری-سخن چینی

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

 

آواز دادن-خواستن

زار-نا به سامان-خراب-بد

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

حتم داشتن یق-ین داشتن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

بامبه-توسری

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

بلند بالا-قد بلند

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

زار-کوتاه شده ی زایر

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

خانم آوردن-پا اندازی کردن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

اله و بله-چنین و چنان

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

چوروکیده-پر چین و چوروک

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
بلا به دور-بلاها دور باد

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

تخت سینه-وسط سینه

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

درب و داغان شدن

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

حدمتکار-مستخدم

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

پا شدن-از جا برخاستن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

خرکچی-چارپادار

بده اون دستت-آی زکی !

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

خمیره-سرشت-ذات

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

 

جوراجور-دارای انواع گوناگون

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

چشم و همچشمی-رقابت

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
 

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

خِفت-نوعی گره
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

 

دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

ته خوار-بچه باز

آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

چشه ؟-او را چه شده ؟
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 
آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
 

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

دندان تیز کردن-طمع کردن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

بسیار دلواپس و نگران بودن

پینه زده-وصله کرده

تنوری-پخته شده در تنور

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

خرمن-انبوه و پرپشت

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

جگر-عزیز-عزیز دلم

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

بی فکر-لاابالی-بی قید

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

 

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

 
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
جیره-سهم معین

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
خاله خرسه-دوست نادان

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

حشل-خطر

حلال وار-به صورت حلال

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

دوا درمان-مداوا-معالجه

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

ژوری-هیئت داوران

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

پا به پا شدن-تردید داشتن

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

دستی-به عمد-از روی تعمد

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
بامبول زدن-حقه سوار کردن
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی

 

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

تک و تا-جنب و جوش

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

حق دادن-تایید کردن

زار زار-گریه ی شدید

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

ته دار-پایه دار

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

 
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

راپرت-گزارش-خبر
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

 
راستکی-واقعی

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

زیر تشکی-رشوه

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

جمع و جور-منظم و مرتب
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

چار چشم-کسی مه عینک می زند

پاگون-سردوشی

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

 
باهاس-باید-بایست

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

چسبیدن-لذت دادن

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

برچسب زدن-تهمت زدن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

رسانه-وسیله ی ارتباطی

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

دام پزشک-پزشک حیوانات

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

دست فرمان-مهارت در رانندگی

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

چپیدن-به زور جا گرفتن

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

دخالت کردن-در آمدن در کاری

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

از جگر گذشتن-نامردی کردن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
چیله-هیرم-خاشاک

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

 

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

تحصیل کرده-درس خوانده

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

زار زدن-سخت گریه کردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
خم شدن-دولا شدن
 

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

چار دیواری-خانه

رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن

دستک-دفتر حساب

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

 

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

دو شاخ-دارای دو شقه

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی